کد مطلب:125550 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:255

نور چشم مصطفی و مرتضی
نور چشم مصطفی و مرتضی

شمع جمع انبیا و اولیا



جمع كرده حسن خلق و حسن ظن

جمله ی افعال چون نامش حسن



روی او در گیسوی چون پر زاغ

همچو خورشیدی همه چشم و چراغ



در مروت چون جهان پرپیچ دید

خواست تا جمله ببخشد هیج دید



جد وی كز وی دو عالم بود پر

ساختی خود را برای او شتر



در نمازش بر كتف بنشاندی

قرةالعین نمازش خواندی



این چنین عالی اب و جد كآن اوست

جمله ی آفاق ابجدخوان اوست



آن لبی كو شیر زهرا خورد باز

مصطفی دادش بدان لب بوسه باز





[ صفحه 124]





چون توان كردن گذر كه زهر را

خون توان كردن جگر این قهر را



نام خصمش گرچه پرسیدند باز

تن زد و تن كشته در دل داد راز



نوش كرد آن زهر و غمازی نكرد

جان بداد و ترك جان بازی نكرد



زهر شد زیر و برافكند از زبر

آن جگرگوشه ی پیمبر را جگر



لخت لختش از جگر خون اوفتاد

تا كه در خون جانش بیرون اوفتاد



سرخ دید از خون جان صد جای او

هر كه شد در خون جانش وای او





[ صفحه 125]